محل تبلیغات شما

امروز که خودمو تو اینه نگاه می کردم یه مرد سالخورده دیدم تو اینه با اینکه

سنی نداشتم ولی هر سال از سال قبل شکسته تر شده بودم، چشمام پر از

اشک  شد قبل اینکه از گونه ها سرازیر بشه سریع با دستم پاک کردم چون از

ریش تو صورتم خجالت کشیدم همش بغضم رو قورت می دادم دلم برای خودم

می سوخت شاید این سرنوشت شوم تقدیر منه که در دل زنی جایی نداشته باشم

محبتی نداشته باشم و هیچ  وقت لذت دوست داشته شدن رو نفهم و محکوم باشم

که فقط دوس داشته باشم و شاهد عشق های دو نفره در خیابان ها باشم و حسرت

اغوش نه، دستهای نه، بوسه های نه، عطر نه بر دلم بماند و تنها در گوشه ای

فقط سالخوردنم را ببینم، و بوی شام و ناهار که در فضای خانه نمی پیچد، و اتاقی که

خالی از میز ارایش است و کمدی که خالی از لباس های نه است و فقط و فقط

حسرتش بر دلم می ماند، و این همه زن که  هیچکدامشان نصیب من نشد،

نمی دانم شاید زمانش نرسیده شاید زنی باشد ،شاید یه جایی به صورت اتفاقی

همدیگر را ببینیم ولی می دانم همه ی این ها امید برای ارام کردن دل شکسته ام

هست ،بهار هم از راه رسید ولی بهاز زندگی من نیامد و خزان زندگی ام تمامی ندارد.

 

قمارخانه ی چشمت من امدم که ببازم

چه بی گدار در قلبم زبانه می کشی خود را

من به تلخی نگاه می کنم و مگسان می خورند قندت را

فقط ,شاید ,ولی ,نه، ,ها ,دلم ,باشم و ,که خالی ,و فقط ,که در ,نداشته باشم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها