روزا داره می گذره،و زخم میزنه به جون و دلم و مدام جای خالی تو را به رخم می کشه
و ازارم میده،بانوی بی رحم من این اتشی که بر جان من زدی تا اعماق وجودم رو سوزاند
و خاکسترم کرد شاید دیگر اثری از من باقی نماند بانوی من بیا و تماشا کن سوختنم را
که چه عاشقانه در فراقت می سوزم از غم دوریت می سوزم و این اتش در وجودم
زبانه می کشد و من ذره ذره اب می شوم در کنج گوشه اتاقم بانوی من زیبای روی
من،من مستحق این همه درد نبودم منی که دیوانه وار عاشقت بودم و با جون و دل
دوستت داشتم اما هر چه بود بر سر من اوردی هزار بار مرا کشتی اه بانوی من
بانوی بی رحم من کسی مثل هست گمان نمی کنم و از محالات ممکن است
که کسی مث من عاشقت باشد و دیوانه وار بهت عشق بورزد و دوستت داشته
باشد نه نیست خودت هم خوب می دانی بانوی من، مراقب خودت باش غریبه ها
تو را نمی فهمند و بلد نیستند که دوستت بدارند انها روزی ترکت می کنند
و بال و پرت را می شکنند.
قمارخانه ی چشمت من امدم که ببازم
بانوی ,دوستت ,وجودم ,ذره ,کسی ,خودت ,بانوی من ,تو را ,بی رحم ,رحم من ,می سوزم
درباره این سایت